سارا بون
ترجمهی عرفان مجیب
اولین درخت کودکیام را هنوز خوب به یادم دارم. درخت زبانگنجشک بزرگی بود، در حیاط خانهمان. سرم را به تنهاش میچسباندم و تا ده میشمردم تا همبازیهایم قایم شوند. خسته که میشدم در سایهاش مینشستم و استراحت میکردم. بعدها پدرم رویش یک خانهی درختی ساخت تا از آن بالا قلمروام را زیر نظر بگیرم. در پاییز از برگهای خشکش پشتهای میساختیم و رویش جستوخیز میکردیم.
بزرگترها اغلب کودکان را تشویق میکنند تا با درختان انس بگیرند. به عنوان مثال، در کتاب «درخت در آغوشگیرنده» نوشتهی جیل نیمارک، پسربچهای سرپرستی درخت کوچکی را که روی صخرهای روییده و ریشههایش در طوفان آسیب دیده به عهده میگیرد. پسرک نه تنها با خودش برای ریشههای درخت خاک میآورد، بلکه درخت را به مردمی که از آن لذت میبرند معرفی میکند. این یک دوستی متقابل است که متکی بر چیزهاییست که پسرک و درخت میتوانند با هم به اشتراک بگذارند.
وابستگی به درختان خاص در بزرگسالی هم ما را رها نمیکند و تنها شکل دیگری به خود میگیرد. درختان کمک میکنند تا به مکانهای خاص احساس تعلق پیدا کنیم، درست مانند ریشههای خود درختان که به آنها کمک میکنند به خاک احساس تعلق کنند. مادرم همیشه از درخت انبهای که در حیاط خانهشان در سورینام داشت یاد میکند. خانوادهاش آنقدر انبه میخوردند که حالشان بد میشد. آن درخت انبه نماد خانهی دوران کودکی مادرم است، حتی اگر بیشتر عمر بزرگسالیاش را دور از سورینام زندگی کرده باشد. درخت دوران کودکی خودم هم همینطور است. مرا به خانهای متصل میکند که دیگر به خانوادهمان تعلق ندارد. حتی اگر ساکنان فعلی خانه درخت را قطع کرده باشد، من هنوز خاطرات شیرین زیادی از آن در سر دارم.
درختان موجودات ماندگاری هستند و به همین دلیل آنها را برای نشان کردن رویدادهای خاص زندگیمان مثل تولد، مرگ و ازدواج میکاریم. همچنین گاهی برای حفظ حریم خصوصی درخت میکاریم. مثلاً در حیاط خانهام، در شکافی که در امتداد پرچین وجود دارد درخت صنوبری کاشتهایم تا حریممان را با همسایهها حفظ کند. ما انسانها درخت میکاریم تا بتوانیم مالکیتمان را به زمینهایمان تثبیت کنیم. درخت میکاریم تا پوشش گیاهی ازدسترفته را احیا کنیم. خودمان چندین درخت از این قبیل در حیاطمان داریم: گردویی که کاشتیم تا جایگزین سروی شود که مجبور بودیم قطعاش کنیم، درخت گیلاسی که شکوفههایش نویدبخش شروع بهار و فصل باغبانی است و سروی که برای اولین سالگرد ازدواجمان در این خانه کاشتیم.
ماندگاری درختان با زندگی نسبتاً کوتاه ما تضاد شدیدی دارد. درخت معروف «متوشلخ» را در نظر بگیرید: کاج زبرمیوهای در کالیفرنیا که با ۴۸۵۰ سال سن، قدیمیترین درخت زنده در آمریکای شمالی به شمار میآید. این درخت چندین و چند موج گرما و خشکسالی، سیل و یخبندان را پشت سر گذاشته. یا درختان «هیباکو-جوموکو» در هیروشیما که از انفجار بمب اتمی در آگوست ۱۹۴۵ جان سالم به در بردند و تا امروز به شکوفایی خود ادامه میدهند. این درختان میتوانند به ما درس ایستادگی بدهند؛ یادمان دهند چگونه تاب بیاوریم، چگونه خود را با تغییر وفق دهیم و چگونه وقتی شرایط رشد مهیا نیست انعطافپذیر باشیم.
تابآوری و استقامت را میتوان در روابط متقابل درختان و مردم نیز مشاهده کرد. به عنوان مثال، در سواحل غربی کانادا، مردمان برخی قبایل بومی شدیداً به چوب درخت «نوش غربی» که در جنگلهای بارانی معتدل ساحلی میروید متکیاند، با این وجود همیشه هم انتخابشان قطع کردن درخت نیست. در عوض، برای ساختن شنل، کلاه و سبد از پوستههای درخت استفاده میکنند و حتی در حالی که درخت زنده و سرپاست از تنهاش تخته برمیدارند و درخت را برای استفاده در آینده زنده نگه میدارند. این مردمان طی قرنها آموختهاند که حفظ درختان نه تنها برای خود درخت، بلکه برای مصرف آیندهی خودشان نیز بهتر است.
برخی از درختان مقاومت کمتری از خود بروز میدهند. در دههی ۱۹۵۰، درختان شاه بلوط سراسر آمریکای شمالی به سبب همهگیری نوعی آفت از بین رفتند. اخیراً هم نوعی سوسک به جان درختان زبانگنجشک افتاده است که جمعیتشان را تهدید میکند. در غرب کانادا، شیوع سوسک کاج کوهی، بخشهایی از جنگلهای کوهستانی و شمالی را از بین برده است. در جنگل، تکدرختانی که میمیرند بعد از مدتی در پی پوسیدگی میافتند و درخت دیگری جایشان سبز میشود.
یکی دیگر از دلایل از بین رفتن درختان هجوم شرکتهای چوببری است که بدون نگرانی از زوال تنوع زیستی، انتشار کربن یا بحرانهای زیستمحیطی درختان را از بین میبرند. این شرکتها درختان را تکتک به رسمیت نمیشناسند، بلکه به عنوان تودههای جنگلی قابل فروش نگاهشان میکند. اینجا در استان بریتیش کلمبیای کانادا، دولت استانی به دلیل قطع درختان کهنسال کمیاب که کربن زیادی ذخیره میکنند، مورد انتقادهای شدیدی قرار گرفته است. صدها معترض که با نشستن بر روی درختان و مسدود کردن جادهها برای نجات درختان کهنسال تلاش میکردند دستگیر شدند. اینکه به درختان به عنوان یک منبع قابل برداشت و نه به عنوان موجوداتی دارای حق حیات نگریسته شود برای درختان و انسان ها در سراسر جهان خطرناک است.Top of Form
درختان میتوانند کانونهایی طبیعی برای مراقبه باشند. تمرکز بر روی یک درخت میتواند ما را به سمتی سوق دهد که به جای توجه صرف به نیازهای انسانی به نیازهای درختان نیز گوشهی چشمی داشته باشیم. در منطقهی هایدا گوایی، در سواحل غربی کانادا، قوم هایدا صنوبری طلایی به نام «کیدکآیاس» را که در زبان محلی به معنای «درخت باستانی» است بزرگ میدارند. تمرکز بر تکدرختان به ما حضور کاملی میبخشد، درست برخلاف وقتی که با تلفنهای همراه خودمان را سرگرم میکنیم و به ما یادآوری میکند که درختان نیز مانند انسانها حق زیستن دارند.
اینکه جذب تکدرختها شویم چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ شاید یکی از دلایلش این است که تکدرختها قابل کنترل و قابل درکاند. همانطور که پل کینگز نورث در کتاب «اعترافات یک محیط بان در حال بهبودی» مینویسد: «ما با چیزهای کوچک زندگی میکنیم: چیزهایی که میتوانیم شخصاً مدیریتشان کنیم، چیزهایی که میتوانند جزو تجربیات شخصیمان تعریف شوند.» وقتی خردسال بودم، می توانستم جهان کوچکم را که حول آن درخت زبانگنجشک حیاط خانهمان متمرکز شده بود، کنترل کنم. حالا در بزرگسالی، بر روی درختانی که برای سرسبزکردن خانهام و ایجاد زیستگاه برای پرندگان و سایر حیوانات کاشتهام کنترل دارم.
ما حتی میتوانیم با درختانی که واقعاً دوستشان نداریم هم ارتباط برقرار کنیم. زمانی که در جنوب آلبرتا زندگی میکردم، دو درخت صنوبر شرقی داشتیم که غلافهای بذر زرد چسبناک زیادی تولید میکردند و ریشههایشان در کرسی خانه فرو رفته بود. سگهای خانه دنبال غلافها به داخل خانه میآمدند و لکههای زردی روی زمین باقی میگذاشتند. ریشههای این دو درخت تنومند رطوبت و مواد مغذی را از باغچهی سبزیجاتم میدزدید. اما در عین حال درختها ما را در برابر آفتاب خشن محافظت میکردند.
ما با برخی درختان بیش از دیگران ارتباط برقرار میکنیم. کافیست به اطرافتان نگاه کنید. آیا درختی وجود دارد که از نظر شکل و اندازه نظرتان را جلب کند؟ درختی که صدایتان بزند، درختی که از شما بخواهد لمسش کنید یا زیر سایهاش بایستید؟
در این سالی که گذشت، حین همهگیری کرونا، زندگی به شدت دستخوش تغییر شده بود. اما شاید در گشتوگذارهای شهری، با ماسکی بر صورت و به دور از جمعیت، با درخت خاصی ارتباط برقرار کرده باشید. شاید بتوانید در وقت استراحت و نهار با درختی دوست شوید، درختی که میتوانید زیر آن غذا بخورید و احساس آرامش کنید. به این درخت به عنوان یک آشنای جدید نگاه کنید. پوست و برگهایش را بشناسید، ریشههایش را که در زیرِ زمین میخزند. در نظر بگیرید که چطور با تغییر فصول دگرگون میشود، از خودتان بپرسید آیا این یک درخت برگریز است یا مخروطی؛ در بهار برگ میدهد یا همیشه سبز است؟ درختتان را لمس کنید، ببوییدش، با دقت حیوانات دیگری را که از درختتان بهره میگیرند زیرنظر بگیرید: مورچهها، کفشدوزکها، پرندگان. تحقیق کنید ببینید درخت از کجا آمده. آیا توسط شهرداری کاشته شده؟ آیا درختی استاندارد است که در چالهای استاندارد به فاصله استاندارد از درخت بعدی کاشته شده؟ بیشتر از همه، هوای درختتان را داشته باشید. زمانی را به نشستن زیر آن اختصاص دهید یا در کنار آن بایستید و واقعاً آن را همانطور که هست ببینید. آیا صدای خشخش برگهایش را در نسیم میشنوید؟ آیا میتوانید نوک درخت را از روی زمین ببینید یا خیلی بلند و پرپشت است؟ چه چیزهایی از درخت روی زمینِ زیر پایش میریزد؟ مخروط، غلاف، دانه، برگ؟ حفظ رابطه به مرور زمان البته مستلزم اکتشافات جدیدی خواهد بود. در نهایت شما درخت را به عنوان بخشی جداییناپذیر از زندگیتان، به عنوان یک دوست و حتی یک عضو خانواده خواهید دید.
با این حال، فارغ از دلیل ارتباطمان با درختان، ثابت شده که این ارتباط نه تنها برای رفاه خودمان، بلکه برای حیات درختان نیز ارزشمند است. سال ۲۰۰۶ که طوفانی عظیم ۴۱ هکتار از درختان پارک استنلی ونکوور را از بین برد، برای مردم محلی سال غمانگیزی بود. مردم برای کمک به بازسازی پارک کمکهای زیادی کردند و دستهدسته برای کاشت نهال بیرون آمدند. حاصل این همکاری کاشت بیش از ۱۵ هزار درخت و درختچه جدید بود.
درختان به همان اندازه که ما به آنها نیاز داریم محتاج توجه ما هستند. همانطور که دانشمند علوم طبیعی، استفان جی گولد در سال ۱۹۹۱ نوشت: «ما نمیتوانیم بدون ایجاد پیوند عاطفی بین خود و طبیعت در نبرد برای نجات محیط زیست و گونههای در حال نابودی پیروز شویم، زیرا آدمیزاد هرگز برای نجات چیزی که دوست ندارد نخواهد جنگید.»