جوئل ویتنی (ترجمهی عرفان مجیب): در حالی که انقلاب فیدل کاسترو در اوایلْ تحسین چپهای جهان را برانگیخته بود، دیری نگذشت که نامش با سرکوب و سانسور عجین شد. گارسیا مارکز همواره به سبب حفظ کردن رابطهاش با کاسترویی که از حملهی شوروی به چکسلاواکی حمایت کرده بود، مورد انتقاد واقع میشد. پس از مرگ نویسنده در سال ۲۰۱۴ برخی از منتقدان از این حمایت به عنوان اقدامی «رسواییآمیز» و دفاع از امری «غیر قابل دفاع» یاد میکردند.
اما ظرافت موضع گارسیا مارکز در این بود که علیرغم امتناع از قطع رابطه کردن با کاسترو، هرگز دست از انتقاد از انقلاب کوبا نکشید و حتی در زمانی که رهبر کوبا مستمراً مورد حملهی آمریکاییها قرار داشت در تعدیل مواضع او میکوشید.
نخستین بار که گارسیا مارکز و کاسترو با هم دیدار کردند به نوزدهم ژانویهی ۱۹۵۹ برمیگردد. در آن زمان کاسترو در قالب آنچه به «عملیات حقیقت» موسوم شده بود، تلاش میکرد دادگاههای عاملان رژیم باتیستا را به صورت علنی برگزار کند و به همین منظور روزنامهنگاران زیادی را به کوبا دعوت کرده بود. گارسیا مارکز تعریف میکند که وقتی با دوستش، پلینیو آپولیو مندوسا برای تماشای دادگاهها به کوبا رسید، کاسترو به دیدارش رفت و با مهماننوازی از او پرسید «چیزی خوردی؟» جلسهی محاکمهای که گارسیا مارکز در آن شرکت کرد مربوط به سرهنگی بود که محکوم به کشتار غیرنظامیان در شهری کوچک موسوم به اِل اورو دِ گیسا شده بود. گارسیا مارکز در ابتدا تقاضا کرده بود که در دادگاهها نرمش و مدارا حاکم شود، ولی پس از اینکه تقاضایش رد شد محاکمه را عادلانه قلمداد کرد.
در اوایل دههی ۱۹۶۰، گارسیا مارکز و آپولیو مندوسا برای راهاندازی دفتر سرویس خبری «پرنسا لاتینا» که توسط دولت کوبا برای مقابله با قدرت رسانههای آمریکایی تأسیس شده بود به بوگوتا فراخوانده شدند. وقتی گارسیا مارکز در ۱۹۶۰ برای آموزش دیدن به هاوانا رفت، مجدداً با کاسترو دیدار کرد. در آنجا چنان سرگرم کار بود که تنها چیزی که از پایتخت کوبا به یاد میآورد آسانسور و دفتر کارش بود. در همین زمان بود که به مدیرش، خورخه مازِتی گفت، «اگر قرار باشه چیزی این انقلاب رو کلهپا کنه پول برق این چراغهاست.»
گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۱ در مقالهای تحت عنوان «خاطرات یک روزنامهنگار» خاطرهای نقل میکند که در آن مازتی موفق میشود پیام آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در خصوص جزئیات حملهی آمریکاییها به خلیج خوکها را رهگیری کند. وقتی پیام را با برنامهای برای غافلگیر کردن مهاجمین نزد دولت بردند، به آنها گفته شد که دولت از قبل برنامهی دیگری برای خنثی کردن حمله تدارک دیده است. بر اساس یادداشتهای گارسیا مارکز، او در جریان حمله به خلیج خوکها در آوریل ۱۹۶۱ در نیویورک به سر میبرد و «کرم»های ضدانقلاب مشغول تهدید و ارعاب او بودند. در آن زمان او آمریکا را بدترین نقطهی زمین میدانست. کمی بعد، پس از اینکه آمریکاییها خانوادهاش را مورد تهدید قرار دادند مجبور شد خاک این کشور را ترک کند.
با این حال، وقتی کمونیستها کنترل «پرسنا لاتینا» را به دست گرفتند، گارسیا مارکز و مازتی استعفا دادند.
اما حادثهی حمله به خلیج خوکها و ماجرای نیویورک باعث شد از کوبا تصویری از کشوری مبارز ساخته شود که با دشمنی قوی دستوپنجه نرم میکند. پس از اینکه انتشار رمان «صد سال تنهایی» نام گارسیا مارکز را در سراسر جهان بر سر زبانها انداخت، دو حادثه پایهگذار رابطهی او با کاسترو شدند. رابطهای که تا شروع زوال عقل گارسیا مارکز در سال ۲۰۱۱ ادامه داشت.
نخستین حادثه ماجرای شاعر مغضوب کاسترو، اربرتو خوان پادیا بود که در سال ۱۹۷۱ به زندان افتاده بود. در حالی که گارسیا مارکز از ابراز حمایت عمومی از پادیا امتناع میکرد، مدعی بود که به کسب اجازه برای خروج پادیا از خاک کوبا کمک کرده است. در همان سال حمایت کاسترو از حملهی شوروی به چکسلواکی اسباب دلخوری گارسیا مارکز را فراهم آورد، با این حال معتقد بود جهان بین «دو نظام امپریالیستی گرفتار شده که به یک اندازه ظالم و سیریناپذیرند.»
در یک و نیم دههای که میان انتشار صد سال تنهایی و دریافت جایزهی نوبل ادبیات فاصله افتاد، موضع گارسیا مارکز در بیانیههای عمومیاش دربارهی کاسترو چیزی میان حمایت کامل و انتقادات خفیف بود.
گارسیا مارکز در ۱۹۷۱ معتقد بود کمونیسم شوروی هر روزبیشتر از روز قبل به سوسیالیسم بیشباهت میشود . اما در ۱۹۷۳ در اوج عصبانیت از کودتای مورد حمایت آمریکا علیه سالوادور آلنده اعلام کرد که تا ژنرال پینوشه در قدرت است دیگر یک کلمه هم نخواهد نوشت. البته بعدها از موضعش عقبنشینی کرد و اعلام کرد که حرفش مصداق خودسانسوری بوده. گارسیا مارکز در مقالهای مفصل دربارهی کوبا به فقدان آزادی بیان اذعان میکند، ولی معتقد است که آزادی بیان در راه است، چون مردم کوبا در قانون اساسی خود این حق را به رسمیت شناختهاند. او همچنین ابتکارات دولت کوبا برای مهار تحریمهای آمریکا را میستود و تحریمهای آمریکا را ظالمانه قلمداد میکرد.
حمایتهای گارسیا مارکز از کاسترو باعث میشد تا سالها نتواند ویزای آمریکا را دریافت کند. این محرومیت تا اواخر دههی ۱۹۹۰ ادامه داشت تا اینکه سرانجام بیل کلینتون حکم به لغو منع ورود این نویسندهی کلمبیایی به خاک آمریکا داد. گارسیا مارکز در سفرش به ایالات متحده با کلینتون دیدار کرد و در حین گفتوگو به دفاع از کاسترو پرداخت. همانطور که انریکه کراوسه، نویسندهی مکزیکی مینویسد: «گارسیا مارکز در ۱۹۹۶ مجدداً با کلینتون شام خورد و به او گفت که اگر این دو رهبر میتوانستند رودررو گفتوگو کنند مشکلی بینشان باقی نمیماند.» به گفتهی کراسه «پس از حوادث یازده سپتامبر، گارسیا مارکز در نامهای طولانی از جورج بوش پرسیده بود «حالا که فاجعه به جای اتاق نشیمن همسایه در حیاط خانهی خودتان بروز کرده، چه حسی دارید؟»
هیچ کدام از این اقدامات گارسیا مارکز او را از حملاتی که به واسطهی مواضعش به او میشد در امان نگه نمیداشت. نویسندهی مکزیکی در تبعید، گییرمو کابِرا اینفانته، گارسیا مارکز را به «هذیان استبدادزدگی» متهم میکرد، در حالی که ماریو بارگاس یوسای پرویی که پیشتر دوست گارسیا مارکز بود او را «فاحشهی کاسترو» میخواند. دیگرانی هم بودند که او را «پادو، نامهرسان و کارچاقکن کاسترو» میخواندند.
فارغ از مواضع سیاسی افراد، همگان بر سر این موضوع اتفاق نظر دارند که کاسترو و سایر مردان قدرتمند تحسین گارسیا مارکز را برمیانگیختند و این موضوع همواره با میراث این نویسنده درآمیخته خواهد ماند. گفته میشود گارسیا مارکز در سال ۱۹۷۵، هنگام نگارش رمان «پاییز پیشوا» در واکنش به اشارهی دوستی به فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیایی گفته بود: «قدرت چیه؟ قدرت مثل یه توپ کوچیکه که بعضیها تو دستشون میگیرن و مدام نوازشش میکنن.»
پاتریک ایبر، کارشناس مطالعات آمریکای لاتین و استاد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی در نامهای مینویسد، گارسیا مارکز کاسترو را دست بالا میگرفت. با این حال اضافه میکند «واضح است که گارسیا مارکز از معدود آدمهایی بود که میتوانست بیلکنت با کاسترو گپ بزند و در خفا انتقادات سازندهای نسبت به انقلاب کوبا ارائه کند. اگر در برابر اذهان عمومی از کاسترو انتقاد میکرد قطعاً این قدرت را از دست میداد.»
استفاتی پانیچلی، یکی از نویسندگان کتاب «فیدل و گابو» که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد معتقد است که باید بتوانیم گارسیا مارکزِ نویسنده را از گارسیا مارکزِ دوست کاسترو و سفیر سیاسی تفکیک کنیم. به گفتهی پانیچلی «حمایت گارسیا مارکز از انقلاب کوبا، حتی بعد از ماجرای پادیا نباید روی لذت خوانندگان از آثار ادبیاش تأثیر بگذارد.»
با این حال، ادیت گراسمن، مترجم آثار گارسیا مارکز به انگلیسی گمان نمیکند که دوستی گارسیا مارکز با کاسترو بتواند کوچکترین خدشهای به میراث این برندهی جایزهی نوبل وارد کند. خانم گراسمن در این زمینه مینویسد، وفاداری سیاسی و حمایت مارکز از کاسترو تأثیری بر کتابهایش ندارد و به تعبیری جز خود مارکز به کس دیگری مربوط نمیشود.»
دربارهی نویسنده
جوئل ویتنی، نویسندهی کتاب «سازمان اطلاعات آمریکا چگونه بهترین نویسندگان جهان را فریب میداد» است و سابقهی همکاری با نشریاتی چون نیویورکتایمز، والاستریت ژورنال، مجلهی سان و غیره را در کارنامهاش دارد. ویتنی که اهل بروکلین است در سال ۲۰۱۷ جایزهی پن/نورا ماگید آمریکا را به خود اختصاص داد. یادداشتی که از او خواندید در سال ۲۰۱۴ در الجزیره منتشر شده است. این نوشتار با اجازهی خود ویتنی ترجمه و منتشر میشود.