وبسایت شخصی عرفان مجیبErfan Mojib's Personal Website
معرفی کتاب کتاب کودک داستان یادداشت مصاحبه تماس Art About

طوطی فلوبر

کتاب طوطی فلوبر اثری است از جولین بارنز به ترجمه عرفان مجیب و چاپ انتشارات چشمه. رمانی پر رمز و راز با لایه های پنهان که ماجرای مردی علاقه مند به فلوبر را به تصویر می کشد. علاقه ای که پای او را به فرانسه باز می کند تا از زوایای مخفی و رمزآلود زندگی فلوبر سردرآورد و در این راه آن چنان پیش می رود که حقایق زندگی اش با ماجرای رمز آلود مرد مورد علاقه اش در هم می آمیزد. یکی از سوالاتی که ذهن جفری بریت ویت را بسیار به خود مشغول می سازد این است که از میان طوطی های خشک شده بسیاری که ادعا می شود همگی شان اصل هستند، کدامیک در حقیقت همان است که فلوبر همزمان با نوشتن رمان ساده دل روی میز خود داشته است. این روایت فراتر از یک رمان است، زیرا در آن رده هایی از زندگی نامه، تحلیل و نقد ادبی نیز به چشم می آید.

رمان «طوطی فلوبر» برای نویسنده‌اش نامزدی جایزه من‌بوکر را به ارمغان آورد و داستانش درباره دوران و روزگار گوستاو فلوبر نویسنده نامدار فرانسوی و خالق رمان «مادام بووآری» است. البته این رمان زندگی‌نامه و داستان زندگی فلوبر نیست بلکه روایتی با دخالت یک راوی مشکوک است که سعی دارد به حقیقت رازهایی پی ببرد که در نامه‌ها و یادداشت‌های دیگران درباره فلوبر خوانده است.

«طوطی فلوبر» به تعبیر منتقد ساندی‌تایمز، ترکیبی نامحسوس از زندگی‌نامه، رمان و نقد ادبی است که می‌تواند ذهنیت مخاطب را از رمان تغییر دهد و مرزهای داستان ادبی را از نو تعریف کند. بنابراین بهتر است مخاطب آثار پیشین جولین بارنز، پیش‌فرض‌هایش را برای مطالعه این کتاب کنار بگذارد. این رمان پر از تلمیحات، اشارات فرامتنی و کنایه‌های زیرپوستی است.

رمان پیش رو، از جست‌وجوی به‌ظاهر پیش‌پاافتاده‌ای برای یک طوطی آغاز می‌شود. راوی داستان یک پزشک انگلیسی بازنشسته است که در بازدید از موزه فلوبر با دو طوطی خشک‌شده مواجه می‌شود. او که بنا به شواهد و قرائن از وسواسی بیمارگونه رنج می‌برد، تلاش دارد تا بفهمد کدام یک از این دو طوطی منبع الهام فلوبر برای نوشتن داستان «ساده‌دل» بوده‌اند. این پرسش بی‌اهمیت در نهایت به کنکاشی عمیق در زندگی و آثار گوستاو فلوبر منجر می‌شود و بستری را فراهم می‌کند تا نویسنده موضوعات متعددی را مورد واکاوی قرار دهد. در نهایت رمانی پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد که گراهام گرین آن را خوراک اندیشه توصیف کرده است.

عناوین فصول این رمان به ترتیب عبارت است از: ۱- طوطی فلوبر، ۲- گاه‌شماری، ۳- مفت چنگ یابنده، ۴- رساله حیوانات فلوبر، ۵- بشکن!، ۶- چشمان اِما بوواری، ۷- گذر از کانال، ۸- راهنمای فلوبر از نگاه قطاربازها، ۹- اسفار ناتمام فلوبر، ۱۰- کیفرخواست، ۱۱- روایت لوئیزکوله، ۱۲- لغت‌نامه ایده‌های مقبولِ بریسویت، ۱۳- داستان ناب، ۱۴- برگه امتحان و ۱۵- و اما طوطی…

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

در این دوره‌وزمانه اجازه نداریم از واژه دیوانه استفاده کنیم. چه جنوبی! چند روان‌شناس، که برای‌شان احترام خاصی قایلم، همیشه از دیوانگی آدم‌ها حرف می‌زنند. واژه کوتاه و سرراست و صحیحش را استفاده می‌کنند. خودم می‌گویم فلانی مُرد، از مُردن و دیوانه و زنا استفاده می‌کنم. نمی‌گویم فوت کرد یا مرحوم شد یا به ایستگاه آخر رسید (اوه، فلانی به ایستگاه آخر رسید؟ کدام ایستگاه آخر؟ ایستگاه یوستون، ایستگاه سن پانکراس، ایستگاه سن لازار؟)، نمی‌گویم اختلال شخصیتی، یا دوتا شدن شلوار، یا فلان زن جدیداً زیاد به دیدن خواهرش می‌رود. از لفظ دیوانه و زنا استفاده می‌کنم، ترجیح می‌دهم این‌طور بگویم. تازه، کلمه دیوانه به لحاظ آوایی به معنی‌اش هم می‌آید. دیوانه یک کلمه معمولی است، کلمه‌ای است که به ما می‌گوید جنون چگونه ممکن است روزی مثل یک وانت تحویل بار از راه برسد. چیزهای وحشتناک هم می‌توانند معمولی باشند. می‌دانید ناباکوف در سخنرانی‌اش با موضوعِ مادام بوواری درباره زنا چه گفته بود؟ گفته بود این کار «متعارف‌ترین راه برای دست و پنجه نرم کردن با عرف» بود.

هر تاریخچه رابطه نامشروع بی‌شک به اغفال اِما بوواری در آن درشکه در حال حرکت ارجاع خواهد داد: این صحنه احتمالاً معروف‌ترین خیانت تمام ادبیات قرن نوزدهم است. شاید با خودتان فکر کنید که با آن حجم توصیفات دقیق، تجسم چنین صحنه‌ای کاملاً آسان است و خواننده منظور آن را در درست متوجه می‌شود. البته که این‌طور است، با این حال وقوع اندکی از کج‌فهمی هم کاملاً آسان است. بگذارید نقل قولی بیاورم از جی. ام. ماسگرِیو، طراح، جهان‌گرد، خاطره‌نویس و کشیش روستای بوردن در شهرستان کنت، که از قضا نویسنده این عناوین نیز هست: کشیش بخش، خودنویس و مداد، خاطرات و تصاویری از سفری تفریحی به پاریس، تور و روآ در تابستان ۱۸۴۷، به انضمام چند یادداشت رسمی در باب کشاورزی فرانسه (ریچارد بنتلی، لندن ۱۸۴۸) و پرسه‌ای در نرماندی: صحنه‌ها، شخصیت‌ها و رخدادهایی در طول سفری به قصد طراحی در کالوادوس (دیوید بوگ، لندن، ۱۸۵۵). در صفحه ۵۲۲ از مجلد واپسین، پدر ماسگرِیو از شهر رُوآ دیدار می‌کند و در همان زمان که فلوبر مشغول دست‌وپنجه نرم‌کردن با بوواری است آن شهر را «منچسترِ فرانسه» می‌خواند. روایت او از رُوآ این پاره را نیز شامل می‌شود.

story image