وبسایت شخصی عرفان مجیبErfan Mojib's Personal Website
معرفی کتاب کتاب کودک داستان یادداشت مصاحبه تماس Art About

از قسمت «تجدید دیدار» سریال فرندز چه آموختیم؟ این‌که شهرت جهانی نقطه‌ی مقابل شادی است.

دبورا فرانسیس‌ــ‌وایت (ترجمه‌ی عرفان مجیب): در روزگاری که همه‌ی دنیا ماشینشان توی دنده‌ی دو گیر کرده و نه روز روز ماست، نه هفته هفته‌ی ما و نه سال سال ما (اشاره به ترانه‌ی پیشواز سریال فرندز) تماشای «تجدید دیدار» بازگران سریال فرندز به نظر اجتناب ناپذیر می‌آمد. شاید من از معدود افرادی بودم که دلم نمی‌خواست قسمت جدیدی برای سریال ساخته شود. آخر اصلاً دلم نمی‌خواست راس را ببینم که دور سنترال پارک می‌دود و فریاد «هشتگ نه همه مردا!» سر می‌دهد. گمان کنم باید صادق باشیم و بپذیریم که او و ریچل حالا از هم طلاق گرفته‌اند و ریچل بالاخره فهمیده که هیچ‌کس بیشتر از گانتر که حالا میلیاردر حوزه‌ی فناوری شده و اپیلیکیشنی برای شناسایی نزدیک‌ترین کافه‌ها با یک کاناپه‌ی بزرگ خالی راه انداخته نمی‌توانست عاشقش باشد.

خوشبختانه مجبور نشدیم چنین چیزی را در قالب سریال ببینیم. در عوض، چیزی را دیدیم که دلمان می‌خواست ــ‌پرسه‌ی گروه بازیگران در صحنه‌ی جوانی پردرآمدشان و قورت دادن اشک‌ها و تماشای سوتی‌هایشان. به شخصه انتظار نداشتم این‌طور احساساتی شوم. کل ماجرا شاهدی بود بر این حقیقت کورکننده که شهرت جهانی تا حد زیادی با خوشبختی در منافات است.. متیو پری (چندلر)، جنیفر انیستون (ریچل) و برخی دیگر از آن‌ها یک دهه در عطش برقراری رابطه‌های مؤثر سوختند، چون چاره‌ای نداشند جز این‌که در بدن شخصیت‌های ساختگی مورد علاقه‌ی جهان زندگی کنند.

در فصل دوم سریال، وقتی همسایه‌ی تنهایشان، آقای هکلز می‌میرد، از دهان چندلر می‌پرد که خودش هم دقیقاً بناست سرنوشتی مثل پیرمرد داشته باشد. «قطارهامون تو یه مسیرن… ایستگاه‌ها همونان. استان تلخستان، شهرستان تنهایی‌آباد، سر تقاطع عزلت!» در قسمت «تجدید دیدار» شاهد مواجهه‌ی متیو پری (چندلر) با همان شخصیت شبح‌گونه‌ی سریال یعنی بازیگر هشتاد‌ساله‌ی آقای هکز (لری هنکین) بودیم، مردی که از قضا بهتر از تک‌تک شخصیت‌های سریال مانده بود ــ یا دست‌کم آن‌قدر خراب نشده بود که آدم خیال کند عروسک تف‌تفویی است که از روی جوانی‌هایش ساخته‌اند.

بله، متیو پری پیشگویی شخصیت چندلر را رسماً زندگی کرده است. پس می‌شود ادعا کرد که این «تجدید دیدار» یادآوری بی‌رحمانه‌ای بود برای اینکه بدانیم ظاهر جذاب، دستمزد یک میلیون دلاری بابت هر ایپزود و این‌که همه بخواهند جایتان باشند ممکن است شما را معتاد به الکل و قرص کند و به فلاکت بکشاند. اصلاً احتمال داشت اگر از آن گروه سوال مورد علاقه‌ی جویی یعنی How you doin? را می‌پرسیدند جواب برخی‌هاشان این باشد که «نفسی میاد و می‌ره.»

در این وضع می‌بینیمشان و در عین حال نکته‌ی باورنکردنی این است که بیشترمان از ته دل معتقدیم اگر فرصت مشابهی نصیب خودمان می‌شد سرنوشت دیگری رقم می‌زدیم و همانی می‌شدیم که خوشبختی را در شهرت و جذابیت پیدا می‌کند (اشاره به ساختار عناوین قسمت‌های سریال).

 

  • دیدگاه‌های نویسندگان مقالات ترجمه‌شده لزوماً مورد تأیید مترجم نیستند.
story image